محل تبلیغات شما




وقتی کسی رادوست داری.حاضری جون فداش کنی حاضری دنیارابدی فقط یه بارنگاش کنی.

به خاطرش دادبزنی.به خاطرش دروغ بگیروهمه چیزخط بکشی حتی روبرگ زندگی.

وقتی کسی توقلبته حاضری دنیابدباشه.فقط اونی که عشقته عاشقی رابلدباشه.

قیدتموم دنیارابخاطراون میزنی.خیلی چیزارامیشکنی تادل اونونشکنی.

حاضری بگذری ازدوستای امروز قدیماما صداشو بشنوی شب ازمیون دوتا سیم.

حاضری قلب توباشه پیش اون گرو.فقط خدای نکرده اون بهت نگه برو.


دستانت را به من بده بگذارگرمای دستانتتنم را از عشق سیراب کند
چشمانت شراب من است وقتی نگاه میکنی ومن مست میشوم .مستی ی که مرا به چشمه خورشید پیوند میدهد.
با من بمان .من تمام غزل هایم را با نام تو به
محراب عشق می برم
تا چشمانت سجدگاهم شوند.

یارمستم بعد ازین هشیارخواهدشدمگر

خواب مستی رفته وبیدارخواهدشدمگر

دیگراز رازدلم بااونگویم من سخـــــــــن

یار بی دل محرم اسرار خواهدشدمگـــر

آن که پیمان راشکست وعشق را ارزان شمرد

بردل غم دیده ام غم خوار خواهدشدمگر

دل که جای مهر اوبودوبه اومأنوس بود

بهریاری بعدازین بیمارخواهدشدمگر

بعدازو بااین غم واندوه آیاخنـــــــــده ای،

نقش بند این لب ورخسارخواهدشدمگر


اي دورترين اميد من از من

بامن بنشين كه از كنارتو

تا دورترين ستاره راهي نيست

در کودکی همیشه گمان می کردم
 
پایان خاک

آن جاست

نزدیک آسمان

و اگر چند روزی خاک را طی کنم

به انتهای زمین می رسم.

امروز

احساس می کنم

بر پرتگاه زمین ایستاده ام.

این راه دور را به چه هنگامی آمدم؟

 

                                                 

 

وقتی که چشم بسته

روی طنابی که یک سرش در دست تو بود ،

بنــد بازی می کردم .

دریافتم که همیشه  در عشق ،

مساله اعتماد بوده است.

میان چشم های بسته من و

دست های لرزان تــو !!!

 

 

 

                    به چشمانم می نگری.

             روحم می خندد

                        گرما و امنیت و شادی را حس می کنم.

                                    نزدیک منی و

                                            دنیای من هیچ کم ندارد.


دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
 
بفهمی زندگی بی عشق نازیباست
 
دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی
 
به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
 
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها
 
بخوانی نغمه ای با مهر
 
دعایت می کنم، در آسمان سینه ات
 
خورشید مهری رخ بتاباند
 
دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی
 
بیاید راه چشمت را
 
سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر
 
دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی
 
با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را
 
دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا
 
تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری
 
و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد
 
مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی
 
دعایت می کنم، روزی بفهمی
 
گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است
 
دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد
 
با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست
 
شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا
 
بخوانی خالق خود را
 
اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور
 
ببوسی سجده گاه خالق خود را
 
دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی
 
پیدا شوی در او
 
دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و
 
با او بگویی:
 
بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست
 
دعایت می کنم، روزی
 
نسیمی خوشه اندیشه ات را
 
گرد و خاک غم بروباند
 
کلام گرم محبوبی
 
تو را عاشق کند بر نور
 
دعایت می کنم،  وقتی به دریا می رسی
 
با موج های آبی دریا به رقص آیی
 
و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی
 
بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی
 
لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی
 
به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی
 
دعایت می کنم، روزی بفهمی
 
در میان هستی بی انتها باید تو می بودی
 
بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا
 
برایت آرزو دارم
 
که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو
 
اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد
 
دعایت می کنم، عاشق شوی روزی
 
بگیرد آن زبانت
 
دست و پایت گم شود
 
رخساره ات گلگون شود
 
آهسته زیر لب بگویی، آمدم
 
به هنگام سلام گرم محبوبت
 
و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را
 
ندانی کیستی
 
معشوق عاشق؟
 
عاشق معشوق؟
 
آری، بگویی هیچ کس
 
دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی
 
ببندی کوله بارت را
 
تو را در لحظه های روشن با او
 
دعایت می کنم ای مهربان همراه
 
تو هم ای خوب من
 
گاهی دعایم کن


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مین و زندگی