اي دورترين اميد من از من
بامن بنشين كه از كنارتو
تا دورترين ستاره راهي نيست
در کودکی همیشه گمان می کردم
پایان خاک
آن جاست
نزدیک آسمان
و اگر چند روزی خاک را طی کنم
به انتهای زمین می رسم.
امروز
احساس می کنم
بر پرتگاه زمین ایستاده ام.
این راه دور را به چه هنگامی آمدم؟
وقتی که چشم بسته
روی طنابی که یک سرش در دست تو بود ،
بنــد بازی می کردم .
دریافتم که همیشه در عشق ،
مساله اعتماد بوده است.
میان چشم های بسته من و
دست های لرزان تــو !!!
به چشمانم می نگری.
روحم می خندد
گرما و امنیت و شادی را حس می کنم.
نزدیک منی و
دنیای من هیچ کم ندارد.
,کنم ,روحم ,بسته ,چشم ,های ,می خندد ,روحم می ,می کنم ,می کردم ,
درباره این سایت